جدول جو
جدول جو

معنی سلاح شوری - جستجوی لغت در جدول جو

سلاح شوری
(سِ)
فن سپاهیگری داشتن. عمل سلاحشور: تو در این خانقاه قلب این سلاحشوری می کنی. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلاحشور
تصویر سلاحشور
سلحشور، مرد جنگلی و دلیر و دارای سلاح
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو نِ شَ)
آنکه در فن سپاهیگری مهارت تام داشته باشد و معنی ترکیبی آن ورزش و استعمال کننده سلاح است. (آنندراج). کسی که ورزش سلاح یعنی آلات جنگ کرده باشد و مستعد قتل و سلاح بسته بوده چه شور به معنی ورزش کننده آمده. (رشیدی) : غلامان میخریدم ده ساله و یازده ساله و همه را فرض و سنت بفرمودم آموختن و استادان سلاح سلاحشور بیاوردم و... (مجمل التواریخ والقصص). رجوع به سلحشور شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
عمل سلاح پوشنده. عمل آنکه سلاح می پوشد. حاصل عمل سلاح پوش:
زاهد که کند سلاح پوشی
سیلی خورد از زیاده کوشی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ وَ)
مسلح. صاحب سلاح. سلاحدار: مردم آنجا بیشترین سلاح ور و دزد باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی). چون فضلویه فراخاست ایشان را (شبانکاره را) شوکتی پدید آمد و بروزگار زیادت می گشت. تا همگان سپاهی وسلاح ور و اقطاع خوار شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلاحشوری
تصویر سلاحشوری
عمل و شغل سلاحشور جنگاوری سپاهی گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاحشور
تصویر سلاحشور
سلهشور پارسی است از ریشه اوستایی ورزنده سلاح جنگاور سپاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلحشوری
تصویر سلحشوری
عمل و شغل سلاحشور جنگاوری سپاهی گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاحشوری
تصویر سلاحشوری
جنگاوری، دلاوری، سلحشوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلحشوری
تصویر سلحشوری
جنگاوری، دلاوری، سلاحشوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلاحشور
تصویر سلاحشور
((س))
جنگاور، دلاور، سلحشور
فرهنگ فارسی معین